تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان فرصت زندگی و آدرس lifetime.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
متاسفانه چند وقتی است که در جا جای مختلف می شنوم که ترویج تنبیه کودکان حتی تنبیه بدنی توسط افراد باب شده و عاملی شد که تصمیم به تحقیق گسترده ای در این خصوص بگیرم و در نهایت در قالب یک مقاله در این جا منتشر خواهم ساخت، تا شاید برای برخی راه گشا باشد چرا که من معتقدم اگر بچه های هم نسل کودکم درست تربیت شوند و سالم بزرگ شوند نتیجه آن برای من و فرزندم بسیار نیکو خواهد بود چرا که در نهایت پسرم در میان افرادی سالم زندگی می کند.
فعلا مطلبی تحت عنوان "هیچ کس مرا دوست ندارد" نوشته علی دلدار در نامه مربی (نشریه موسسه پژوهشی كودكان دنیا)را که بسیار قابل تامل می باشد را عینا در اینجا ملاحظه فرمایید:
"مادر جوانی به خاطر كار زشتی كه پسرش كرده بود، با تندی از او خواست به بیرون از اتاق برود و چوب دستی با خود بیاورد و خود را برای یك كتك جانانه آماده كند و چون نخستین بار بود كه تنبیه را ضروری یافته بود خود در اندیشه فرو رفت كه چگونه بایستی بزند كه كارگر افتد و پسر درسی از مادر گرفته باشد.
زمان درازی گذشت تا این كه پسر گریان بازگشت و چوب دستی با خود نداشت. با گریه به مادر گفت هرچه گشتم چوبی نیافتم، ولی مگر تو نمی خواستی مرا بزنی، بیا، سنگ برایت آورده ام، با آن هم می توانی مرا بزنی و سنگ هم درد می آورد. مادر با دیدن حال پسر، رفتارش و گریه ای كه سر داده بود خود به گریه افتاد، سنگ را از او گرفت و به دور انداخت، پسر را در آغوش كشید و نوازش كرد.
مطابق تعریف سازمان بهداشت جهانی، هر نوع رفتار غیرطبیعی كه منجر به آزاررساندن به خود و دیگری اعم از جسمی، روانی یا هر دو باشد، خشونت نامیده می شود. از انواع خشونت علیه كودكان می توان به تنبیه بدنی، سخن نگفتن با كودك به منظور تنبیه او، تهدید كودك، آزار جنسی و آزار روحی و روانی نام برد. طبق ماده ۱۹ پیمان نامه حقوق كودك مصوب مجمع عمومی سازمان ملل در ۲۹ آبان ۱۳۶۸، كشورهای عضو این پیمان نامه، باید كلیه اقدامات قانونی، اجرایی، اجتماعی و آموزشی لازم را به عمل آورند تا كودك را در برابر هرگونه خشونت مورد حمایت قرار دهند. همچنین تعریف دیگری از سازمان ملل، كودك را فردی زیر سن ۱۸ سال بیان می كند.
غالب والدین حتی صبورترین آن ها گاهی آرامش خود را از دست می دهند و بر سر كودكان فریاد می كشند. بر اساس مطالعاتی كه سال ۲۰۰۳ در آمریكا انجام شده، ۸۸ درصد از ۹۹۱ خانواده مورد تحقیق بر سر كودكان شان فریاد كشیده و یا به آن ها غر زده بودند. ۹۸ درصد كودكان این خانواده ها در گروه سنی زیر ۷ سال بوده اند.
والدینی كه به طور مرتب بر سر كودكان فریاد می كشند، آن ها را در معرض آزارهای عاطفی قرار می دهند؛ این در حالی است كه آزارهای عاطفی می تواند به اندازه آزارهای جسمی به كودكان آسیب برساند.
مطالعات روان شناسی نشان می دهد میان خشونت و میزان آسیب های روانی رابطه مستقیم وجود دارد كه به شكل واكنش های خشونت بار در جامعه بروز می كند. تحقیقات انجام شده گواه این موضوع است كه برای كاستن جرایم بزهكاری و خشونت در جامعه، باید شیوه های تربیت كودكان به ویژه نقش پدران و مادران را در این باره مطالعه كرد. مطالعات تأیید می كند هرچه رشته دل بستگی اولیه كودك به خانواده بیش تر بوده و فضای زندگی كودكی امن، صمیمی و حمایت كننده تر باشد، میزان اعتماد او به محیط افزایش می یابد و این خود سبب می شود كودك ارتباط مناسبی با محیط خود برقرار كند و دیگر نسبت به آن خشم، وحشت و ترس نداشته باشد. از این روست كه كودكان در بزرگ سالی به سوی خشونت و بزهكاری روی نمی آورند.
كودك باید در فضای امن، آرام، قابل اعتماد و در پس حمایت های والدین، تجارب مثبتی از محیط پیرامون كسب كند.
با نگاه به خانواده هایی كه ناخواسته و نادانسته فرزند خود را مورد خشونت قرار می دهند، پیوسته از خود این پرسش را داریم، آیا می شود روزگاری فرا برسد كه واژه خشونت از فرهنگ انسانی پاك شود؟"
آری اگر به دقت بنگرید حتی از یک نوزاد 1 روزه هم می توانید چیزهایی بیاموزید که شاید هیچ کس نتواند با یک دنیا تجربه و دانش و توانایی چنین آموزشی را برای شما داشته باشند.در این بخش تصمیم دارم به برخی از این آموزش ها بپردازم.
1.اولین چیزی که پسرم در دوران نوزادیش به من آموخت شناخت لحظات و اصل لذت بردن و یا غنیمت دانستن زمان است. آری وقتی فزرندم در قیاس با بزرگسالان می توان گفت ، به سرعت رشد می کرد و لباس های او تنها به فاصله چند ماه دیگر اندازه اش نمی شد، به من این پیام را داد که در صورتی که از مواهب زندگی استفاده نکنی شاید دیگر امکان استفاده کردن از آنها را نداشته باشی. آری نگه داری تمامی اشیاء و البسه و اموال و .... در اطراف خودمان به امید اینکه شاید در زمانی بهتر از آنها بهره برداری کنیم کاری بس عبس و بیهوده است و اگر عاقبت اندیشی ای هم در این میان باشد باید سعی در رعایت تعادل داشته باشم.
2.نکته بعدی را پسرم زمانی که کمی بیشتر رشد کرد، به من آموخت و آن زمانی بود که با او آماده رفتن به پارک بودم و قطعا از این اتفاق بسیار سرخوش بود ولی در حالی که حتی لباس هایش را پوشیده و آماده بود ، در یک لحظه با دیدن اسباب بازی ، مشغول بازی شد، و این پیام را می داد که باید در روز و زمان حال زندگی کرد نه در گذشته و آینده.
آری انسانها کلی تلاش می کنند تا در زمان کودکی اندکی به آینده و گذشته توجه کنند و این در حالی است که با گذر عمر و غرق شدن در یکی از این موارد یعنی گذشته و یا آینده، به ناچار و با توجه به توصیه های دکترهای روانشاس متوجه می شوند که باید در روز زندگی کرد و به گذشته و آینده کمتر توجه داشت.
3.مورد بعدی توجه عمیق و مطلق به فراگیری موارد گوناگون در زندگی است که هرگز حتی یک لحظه از یادگیری غاقل نمی شود.
4.نکته دیگر، عدم اطمینان قبل از شناخت کامل به انسانهای دور و برش است، آری بچه ها با روانشانسی که به صورت خدادادی و در اثر توجه و تعمق در رفتارهای اطرافیان میکنند معمولا به سمت انسانهای خوب گرایش داشته و از مابقی گریزان هستند.
فرزندم به من آموخت که در گفتار و رفتار اطرافیانم بسیار دقت کنم و تا متوجه واقعی بودن برخی از مواردی که آدمهای اطرافمان غالبا در تعریف از خود و یا تعارفات روزمره، و یا شاید با اهدافی نه چندان خوب عنوان می کنند، نشوم هرگز با اطمینان شیفته اینگونه آدمها نگردم.
5.پسرم به من آموخت که در ساختن لذتی هست که هرگز در خراب کردن و یا سازگاری با محیط روزمره و یکنواخت نخواهد بود. این نکته را زمانی از پسرم آموختم که شروع به ساختن کاردستی کردیم .
6.زمانی که پسرم برای بدست آوردن چیزی که مورد علاقه اش بود با تمام وجود فریاد می زد، به من آموخت که برای بدست آوردن علاقمندی ها باید از دل و جان گذشت. و وجودش بزرگترین علاقمندی من در زندگی خواهد بود.
7.زمانی که در اثر غفلت و یا تصور اینکه پسرم دیگر خوراکی داخل ظرف را نمی خورد ظرف را برداشتم و پسرم انتظارش را از توجه من به نیازهایش با رفتار خود برایم مطرح ساخت، فهمیدم که برخی اوقات باید از اطرافیان انتظار بازخورد کارهای صادقانه خود را داشته باشم، چرا که در غیر این صورت ضربه سختی در زندگی می خورم و اعتماد به نفس خود را از دست می دهم.
8. اکنون پسرم 2 ساله است و تا در هنگام شب حداقل 2 عدد کتاب برایش نخوانم و در برخی موارد حتی همان 2 عدد را بارها تکرار نکنم شب به سمت خوابیدن گرایش پیدا نمی کند و این امر به من می آموزد که بدون مطالعه و اطمینان از فراگیری نکته ای جدید سر بر بالین ننهم آری اصل اول زندگی موفق و رضایت مندی پویا بودن است.
9. ......
این مطلب ادامه دارد و با گذشت زمان آموخته هایم را می نویسم.