فرصت زندگی

فاصله یعنی آدما نتونن با هم حرف بزنن

phd
phd

در پی فرصتی بودیم تا از فرصت زندگی خودمان با شما سخن بگوییم. همراهان عزیز خوش آمدید.
amateya@yahoo.com


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فرصت زندگی و آدرس lifetime.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوند ها

رادوین و دوستان

من و پسرم

آرشیو CD

گالری نقاشی

کاردستی

شعرها

رادوین به روایت تصویر

کتابخانه رادوین

ردیاب ماشین

جلوپنجره اریو

اریو زوتی z300

جلو پنجره ایکس 60

مطالب اخير

عشق

درک خصوصیات سنی

جرات دادن به کودکان

قدرانی

روشی برای آموزش دستشویی رفتن

من بیرون از من

روابط والدین و فرزند

نکات مفید- دارو

حالا نوبت ماست

تنبیه کودکان

از پسرم آموختم

مهمترین وظیفه پدر و مادر برای آینده فرزندش

تاثیر گفتار ورفتار والدین در شخصیت آینده فرزندان

رادوین مادر

فرصت زندگی

نويسندگان

phd

پیوند های روزانه

آموزش جدول ضرب

علوم تجربی برای کودکان

رنگ آمیزی برای کودکان

بازی های علمی

آموزش و سرگرمی کودکان

آشنایی با دستگاههای بدن

آزمایشات ساده علوم

Climbing Knots

ایرج زبردست

الکسا

حمل و ترخیص خرده بار از چین

حمل و ترخیص چین

جلو پنجره اسپرت

الوقلیون

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

امكانات جانبي

RSS 2.0

ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 1713
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

 ----------------------------------
My Website . .

از پسرم آموختم

 

آری اگر به دقت بنگرید حتی از یک نوزاد 1 روزه هم می توانید چیزهایی بیاموزید که شاید هیچ کس نتواند با یک دنیا تجربه و دانش و توانایی چنین آموزشی را برای شما داشته باشند.در این بخش تصمیم دارم  به برخی از این آموزش ها بپردازم.
1.      اولین چیزی که پسرم در دوران نوزادیش به من آموخت شناخت لحظات و اصل لذت بردن و یا غنیمت دانستن زمان است. آری وقتی فزرندم در قیاس با بزرگسالان می توان گفت ، به سرعت رشد می کرد و لباس های او تنها به فاصله چند ماه دیگر اندازه اش نمی شد، به من این پیام را داد که در صورتی که از مواهب زندگی استفاده نکنی شاید دیگر امکان استفاده کردن از آنها را نداشته باشی. آری نگه داری تمامی اشیاء و البسه و اموال و .... در اطراف خودمان به امید اینکه شاید در زمانی بهتر از آنها بهره برداری کنیم کاری بس عبس و بیهوده است و اگر عاقبت اندیشی ای هم در این میان باشد باید سعی در رعایت تعادل داشته باشم.
2.      نکته بعدی را پسرم زمانی که کمی بیشتر رشد کرد، به من آموخت و آن زمانی بود که با او آماده رفتن به پارک بودم و قطعا از این اتفاق بسیار سرخوش بود ولی در حالی که حتی لباس هایش را پوشیده و آماده بود ، در یک لحظه با دیدن اسباب بازی ، مشغول بازی شد، و این پیام را می داد که باید در روز و زمان حال زندگی کرد نه در گذشته و آینده.
آری انسانها کلی تلاش می کنند تا در زمان کودکی اندکی به آینده و گذشته توجه کنند و این در حالی است که با گذر عمر و غرق شدن در یکی از این موارد یعنی گذشته و یا آینده، به ناچار و با توجه به توصیه های دکترهای روانشاس متوجه می شوند که باید در روز زندگی کرد و به گذشته و آینده کمتر توجه داشت.
3.      مورد بعدی توجه عمیق و مطلق به فراگیری موارد گوناگون در زندگی است که هرگز حتی یک لحظه از یادگیری غاقل نمی شود.
4.      نکته دیگر، عدم اطمینان قبل از شناخت کامل به انسانهای دور و برش است، آری بچه ها با روانشانسی که به صورت خدادادی و در اثر توجه و تعمق در رفتارهای اطرافیان میکنند معمولا به سمت انسانهای خوب گرایش داشته و از مابقی گریزان هستند.
فرزندم به من آموخت که در گفتار و رفتار اطرافیانم بسیار دقت کنم و تا متوجه واقعی بودن برخی از مواردی که آدمهای اطرافمان غالبا در تعریف از خود و یا تعارفات روزمره، و یا شاید با اهدافی نه چندان خوب عنوان می کنند، نشوم هرگز با اطمینان شیفته اینگونه آدمها نگردم.
5.      پسرم به من آموخت که در ساختن لذتی هست که هرگز در خراب کردن و یا سازگاری با محیط روزمره و یکنواخت نخواهد بود. این نکته را زمانی از پسرم آموختم که شروع به ساختن کاردستی کردیم .
6.      زمانی که پسرم برای بدست آوردن چیزی که مورد علاقه اش بود با تمام وجود فریاد می زد، به من آموخت که برای بدست آوردن علاقمندی ها باید از دل و جان گذشت. و وجودش بزرگترین علاقمندی من در زندگی خواهد بود.
7.      زمانی که در اثر غفلت و یا تصور اینکه پسرم دیگر خوراکی داخل ظرف را نمی خورد ظرف را برداشتم و پسرم انتظارش را از توجه من به نیازهایش با رفتار خود برایم مطرح ساخت، فهمیدم که برخی اوقات باید از اطرافیان انتظار بازخورد کارهای صادقانه خود را داشته باشم، چرا که در غیر این صورت ضربه سختی در زندگی می خورم و اعتماد به نفس خود را از دست می دهم.  
8.  اکنون پسرم 2 ساله است و تا در هنگام شب حداقل  2 عدد کتاب برایش نخوانم و در برخی موارد حتی همان 2 عدد را بارها تکرار نکنم شب به سمت خوابیدن گرایش پیدا نمی کند و این امر به من می آموزد که بدون مطالعه و اطمینان از فراگیری نکته ای جدید سر بر بالین ننهم آری اصل اول زندگی موفق و رضایت مندی  پویا بودن است. 
9. ......
 
این مطلب ادامه دارد و با گذشت زمان آموخته هایم را می نویسم.

دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:آموختم,شب,اعتماد,کتاب,فهمیدم,خراب,سازگار,اطراف,نوزاد,موفق,بزرگ,فریاد, تعارفات,شیفته,پسر,والدین,فرصت,زندگی,سن,باهوش,بچه,خوب,بد,رفتار,آگاهی,موجود,دوست,کار,انسانهاهردو,جوان,آینده,فرصت,زندگی,نفس,مادر,پدر,,

|

مهمترین وظیفه پدر و مادر برای آینده فرزندش

 

به اعتقاد من مهترین وظیفه یک پدر و مادر همانا درک و دریافت و جستجوی فرصت های فرزندشان برای ساختن آینده ای رضایت بخش و موفق است نه برای برنده شدن در آینده.
متاسفنانه دیدگاه برنده شدن در امور باعث شده تعریف واژه برنده جایگزین واژه موفقیت گردد، در حالی که موفقیت یعنی در عینی که شخص احساس پیروزی در امری را دارد، در وجود خود و با تعریف عرف اجتماعی، نشانه های شادمانی و موفقیت را داشته باشد در واقع بارم نمرات، در زندگی نمی تواند ملاک سنجش باشد . و این اشتباه در تعریف همین دو واژه باعث شده که این احساس و تفکر تا حدی در برخی از آدمها رخنه کند که حتی در سنین 60 تا 70 سالگی نیز فقط در پی برنده شدن هستند و دراین راه از آینده فرزندش نیز می گذرد و یا حتی از زحمات فرزندش بهره برداری نامعقول می کند تا به همه نشان دهد که من برنده هستم، حال آنکه کسی برنده است که نسل بعدی که از خود به جای می گذارد و به قولی ثمره و نتیجه واقعی زندگی یک انسان است را موفق ببیند و یا با تعاریف بتنی اجتماع، او را موفق بخوانند و احساس شادمانی و موفقیت در زندگی او لمس گردد نه اینکه فرزند خود را از خود براند چرا که دائم در پی این بوده که در مسابقه زندگی تنها خودش برنده میدان باشد نه نسلی که از خود به جای می گذارد.
حال می پردازیم به تعریف دریافت فرصت ها :
وقتی بچه ها پا به عرصه زندگی می گذارند شاید بتوان گفت از نظر قابلیت های استعدادی و هوشی در یک سطح قرار دارند ولی دارای خلق و خویی متفاوت هستند که احتمالا در بخش خلق خو نیز اگر بررسی های دقیق انجام گردد بتوان گفت که حتی این بخش نیز متاثر از عوامل مختلفی است از جمله آرامش مادر در زمان بارداری و ...
اما در زمینه استعداد بچه ها وظیفه یک پدر و مادر به معنای واقعی کلمه این است که با فراهم سازی بستر های گوناگون سعی در رشد و نمو هر آنچه که در کودک خود می یابد باشد و البته در این بین نقش تشویق و یا هدایت والدین در جهت دست یابی به بهترین آنها، شاید بتوان گفت چون معامله ای پایاپای است که هر آنچه را که کاشتی در آینده رشد و نمو آن را خواهی دید.
کودک انسانی در فاصله 0 تا 7 سالگی رشد خود، تمامی خصوصیات و ریشه های موفقیت را پایه ریزی خواهد کرد که در صورت کوتاهی و یا نادیده گرفتن این دوران طلایی چه بسا تغییر برخی از خصوصیات شخصیتی تا آخر عمر نیز میسر نگردد. حال آنکه برخی از والدینی که دچار تنبلی فکری بوده و یا شاید فرار از قبول مسئولیت خود به عنوان شخصی که موظف به انجام کلیه امور مربوط به فرزندش بوده است، به محض دیدن مسئله ای نا خوش آیند از فرزندش آن را مستقیما به اجتماع یا افراد دیگر یا حتی عدم توانایی و استعداد فرزندش نسبت می دهد و این در حالی است که اگر پدر و مادر فقط و فقط به موقع و درست و از روی آگاهی نه از روی اعتقاداتی که غالبا برای فرار از مسئولیت خود و حمایت از بخش خودخواهی فردی شکل می گیرد، به فرزندشان توجه داشتند چه بسا موفق ترین فرد روی زمین بود.

دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:آینده,پدر,مادر,وظیفه,دریافت,شادمان,انسان,موفق,گوناگون,امور,قابلیت,برنده,استعداد,بارداری,شاید,قابلیت,فرزند,پسر,فرصت زندگی,فرزند,باهوش,بچه,خوب,بد,رفتار,شخصیت,

|

تاثیر گفتار ورفتار والدین در شخصیت آینده فرزندان

 کاشکی آدما قبل از اینکه رفتاری را در خصوص فرزندشان انجام دهند اول به تاثیر آن رفتار در آینده بچه فکر می کردند:

بارها و بارها صحنه های بسیاری دیده ام که دائم از خودم می پرسم چطور این آدما که اسم خودشان را پدر و مادر می گذارند، هرگز به این که تاثیرشان در شخصیت و آینده بچه به چه صورت است فکر نمی کنند. آری اگر شما هم  دقت کنید می بینید.
بیاید بعد از این ذره بینی به دست بگیرید و انسانها را از بزرگ و کوچک بررسی کنید خواهید دید که صفاتی چون ترسو، ناتوان، بی مسئولیت،بی عرضه، تنبل، افسرده، خودخواه، بدبین و مردم گریز،و.... تمامی شاید حتی ریشه در یک جمله از طرف والدین داشته باشد که به راحتی می گوییم و بدون فکر کردن به عواقب آن به سراغ کار خودمان می رویم. دکتر هولاکویی در سخنرانی های خود توضیح می دهد که بچه ها تا سن 3 سالگی، خود را موجوداتی ناتوان و متاسفانه غیر دوست داشتنی می بینند و با انرژیی که والدین به آنها می دهند این معزل برطرف می گردد و اگر والدین عوض ملاحظه این موضوع، دائم به فرزندشان مارک "بچه بد" هم بزنند چه بسا این تصور انسان بد تا ابد با او بماند و به توصیه ایشان پدر و مادر کودک فقط و فقط در صورتی که در تنگنای شدید قرار گرفتند می توانند از واژه "کار بد " استفاده کنیم.
حال آنکه بسیاری از افراد اجازه حرف زدن، تخلیه هیجانات، یا لذت کامل از بازی کودکانه، را به بهانه های مختلف از قبیل تربیت اجتماعی و یا ملاحظات حضور کودک در جمع بزرگسالان، و یا با اصطلاح خودفریبانه ای نگرانی از آینده کودک در عدم آموزش برخی موارد سلیقه ای که مختص زمان خاص است به کودکانشان نمی دهند، و حتی بازخوردی به تفکر یا نوع رفتار خود و بررسی تاثیرات آن ندارند، و تازه وقتی کودک به سنین جوانی رسید و رفتاری را مطابق الگوی ایدآل، ولی بی زحمت خود نیافتند، آن را  متاثر از عصر حاضر و یا اجتماع دوستان و ... می دانند. باید گفت که تمامی این عوامل بی تاثیر نیستند ولی اولین اجتماعی که کودک در آن قرار می گیرد همانا اجتماع خانواده اوست و قبل از هر چیز اولین دوستان بچه ها پدر و مادرشان هستند که قطعا تاثیر آن از بقیه موارد بسیار بیشتر خواهد بود، به گونه ای که این تاثیر تبدیل به شخصیت دائمی کودک خواهد شد.

حال به شما توصیه می کنم در شخصیت خود کنکاش کنید تا تاثیرات سخنان والدینتان را در وجود خود پیدا کنید و بنگرید که حتی در صورت آگاهی، در سنن بالا، جبران بی فکری والدین بسیار دشوار خواهد بود.

یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:جبران,بچه بد, بچه خوب,مارک,سخنان,دشوار,بی عرضه,بدبین,تاثیر,دوست داشتنی,,

|